یکی انتقاداتی که همواره توسط خاورشناسان و مخالفان اسلام علیه آن مطرح شده است، مسألهی رابطهی بین اسلام و بردهداری است، آنان اسلام را مبتکر و مروج بردهداری عنوان میکنند، و با این حربه به اسلام میتازند که چگونه ممکن است دینی که خود را پرچمدار آزادی انسانها از بردگی انسانها و رساندن به بندگی خدا میداند، خود بنیانگزار بردهداری باشد، و آنرا ترویج نماید؟!
در این نوشتار سعی خواهیم کرد به این پرسش و پرسشهای دیگر جواب دهیم:
قبل از هر چیز لازم است یادآور شویم که اسلام به هیچ و جه مبتکر بردهداری نبوده است، زمانی که اسلام در جهان آنروز پا به عرصهی وجود گذاشت، بردهداری به بدترین و فجیعترین شکل خود رواج داشت، عمر بردهداری به اندازه عمر ظلم و ستم و بی عدالتی و نظام طبقاتی در تاریخ بشر است، در قرآن کریم به این مطلب در سورهی یوسف اشاره شده است: «وَجَاءتْ سَیارَةٌ فَأَرْسَلُواْ و ارِدَهُمْ فَأَدْلَى دَلْوَهُ قَالَ یا بُشْرَى هَذَا غُلاَمٌ و أَسَرُّوهُ بِضَاعَةً و اللّهُ عَلِیمٌ بِمَا یعْمَلُونَ و شَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ دَرَاهِمَ مَعْدُودَةٍ و كَانُواْ فِیهِ مِنَ الزَّاهِدِینَ» یعنی: و كاروانى آمد پس آبآور خود را فرستادند و دلوش را انداخت گفت مژده این یك پسر است و او را چون كالایى پنهان داشتند و خدا به آنچه مىكردند دانا بود و او را به بهاى ناچیزى چند درهم فروختند و در آن بىرغبت بودند.
در تمدنهای باستان بردهداری اساس تولید و بهرهوری بود، و در برخی از این تمدنها مانند تمدن فراعنه در مصر و تمدن روم باستان و تمدن یونان و ایران، نظام طبقاتی بسته، مانع از آزادی بردگان میشد. در برخی از این تمدنها مانند تمدن روم باستان، اقلیت با آقایان، و اکثریت با بردگان بود، و گاهی بردگان در این تمدنها برای احقاق حقوق خود دست به شورش میزدند، مانند شورش اسپارتاكوس در سال 737ق م.
کانالهای بردهگیری در دنیای قدیم:
در دنیای قدیم یک انسان از کانالهای گوناگون و به شیوههای مختلف زیر یوغ بردگی میرفت، برخی از این کانالها عبارت بودند از:
1- جنگ: بدون توجه به مشروع یا غیر مشروع بودن آن، اسیران جنگی به برده و زنان به کنیز تبدیل میشدند.
2- آدم ربایی: انسانهای ربوده شده بطور خودکار به برده تبدیل میشدند.
3- ارتکاب جرمهای سنگین: مانند قتل، دزدی و زنا موجب بردگی محکومین میشد.
4- ناتوانی از پرداخت و ام: موجب میشد تا فقرای بدهکار بردهی ثروتمندان طلبکار شوند.
5- سلطهی پدر بر فرزند: به او این حق را میداد تا فرزندان خود را بفروشد، که در نتیجه به برده تبدیل میشدند.
6- سلطهی انسان بر خودش به او این حق را میداد تا خود را بفروشد، و به برده تبدیل شود.
7- فرزندانی که از این بردگان بدنیا میآمدند بطور خودکار برده میشدند، و لو اینکه پدرشان آزاد باشند.
با وجود اینکه کانالهای روزافزون بردهگیری بسیار متعدد و گوناگون بود، اما کانالهای آزادی یا کاملاً بسته بود، یا بسیار سخت و اندک بود، درست مانند قیفی که و رود به آن آسان و خروج از آن مشکل است.
در مقابل این وضعیت تأسفبار، اسلام راه آزادی بردگان و لغو نظام بردگی را در پیش گرفت، اما با یک روش واقعگرایانه و انقلابی، بدین معنا که اسلام واقعیت را نادیده نگرفت، و از روی آن نپرید، کما اینکه آنرا به طور کامل به رسمیت نشناخت.
اسلام در آغاز تقریبا تمام کانالهای بردهگیری رایج آنزمان را مسدود کرد، به استثنای اسیران جنگهای مشروع، و فرزندانی که والدینشان برده بودند. حتی درجنگهای مشروع هم باب آزادی اسیران را باز گذاشت که با منَّت یا فدیه آزاد شوند، که در این باره خداوند میفرماید: «فَإِذا لَقِیتُمُ الَّذِینَ كَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقَابِ حَتَّى إِذَا أَثْخَنتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ و إِمَّا فِدَاء حَتَّى تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا» یعنی: پس چون[در جنگ] با كسانى كه كفر و رزیدهاند برخورد كنید گردنها[یشان] را بزنید تا چون آنان را [در كشتار] از پاى درآوردید پس [اسیران را] استوار در بند كشید سپس یا [بر آنان] منت نهید [و آزادشان كنید] و یا فدیه [و عوض از ایشان بگیرید] تا در جنگ اسلحه بر زمین گذاشته شود.
به عبارت دیگر: اسیران به دو صورت آزاد میشوند: یا آزادی بدون فدیه و یا آزادی در مقابل پول و یا تبادل اسرا. نکتهی قابل ملاحظه در این آیه آن است که آیه برای حل مشکل اسرای جنگی فقط به دو گزینهی منت نهادن و فدیه گرفتن اشاره میکند، و لی به گزینهی برده کردن أسرا -نه در این آیه و نه در هیچ آیهی دیگر- نفیاً و اثباتاً اشارهای نمیکند. و این امر اشاره لطیفی دارد به اینکه قرآن کریم در صدد الغای بردگی است، و نه درصدد تثبیت آن به عنوان یک تشریع ثابت و دائم فرازمانی و فرامکانی، گزینهی برده کردن اسرای جنگی بیشتر بهعنوان یکی از گزینههای پیش روی حاکم اسلامی در مقابل اسرای جنگی مطرح شده است.
در این زمینه اسلام تنها به بستن کانالهای متعدد بردهداری در جهان آنروز بسنده نکرد، بلکه در کنار برسمیت شناختن جزیی بردهداری (که علت آنرا بعداً توضیح خواهیم داد) کانالهای آزادی بردگان را توسعه داد، و پیروان خود را به بهانههای مختلف به آزادی بردگان تشویق نمود، و آزادی بردگان را کفارهی بسیاری از گناهان قرار داد. به عبارت دیگر اسلام در راستای سیاست گام به گام الغای بردهداری، ابتدا کانالهای ورودی بردهداری را تنگ، و کانالهای خروجی آنرا گشاد نمود، درست مانند قیف وارونهای که و رود به آن مشکل و خروج از آن آسان است.
ویل دورانت مورخ نامی و مؤلف كتاب معروف «تاریخ تمدن» سخن منصفانهای در باره پیامبر اسلام دارد، او در این زمینه میگوید:« در همة تاریخ مصلحی را نمییابیم كه به قدر محمد - صلّی الله علیه وعلی آله وسلّم- به نفع فقرا بر اغنیا مالیات و ضع كرده باشد. كسان را ترغیب میكرد كه به هنگام و صیت قسمتی از مال خود را برای اعانت فقیران اختصاص دهند؛ اگر كسی بدون و صیت میمرد بر ورثهى او لازم بود كه قسمتی از میراث او را برای اعمال خیر اختصاص دهند (نساء، 8). محمد - صلّی الله علیه وعلی آله وسلّم- نیز، مانند معاصران خود، رسم بردهداری را به صورت یك قانون طبیعی پذیرفت، و لی تا آنجا كه توانست در راه تخفیف مشكلات و نتایج نامطلوب بردهداری كوشید.»
راههای آزادسازی بردگان در اسلام:
اسلام حداقل هشت كانال را برای آزادسازی بردگان در نظر گرفته است. در اینجا نخست به اعمالی اشاره میكنیم که کفاره آن آزادکردن برده است:
1- اگر کسی سوگند یاد کرد و به آن سوگند و فا نکرد، کفارهاش در مرحله اول آزادکردن یک برده است.
2- اگر کسی مرتکب قتل شد( چه عمدی چه سهوی) کفارهاش در مرحله اول آزادکردن یک برده است.
3- اگر کسی زن خود را ظهار نماید برای کفاره ظهار، کفارهاش در مرحله اول آزادکردن یک برده است.
4- اگر مردی عمداً در روز رمضان با زن خود آمیزش نماید، کفارهاش در مرحله اول آزادکردن یک برده است.
از دیدگاه اسلام بردگی همچون مرگ، و آزادی همچون حیات است، امام نسفی از مفسران قرن هشتم(ت 710هـ ق) در توجیه اینکه چرا قرآن آزادی برده را کفاره قتل خطا قرار داده میفرماید:« از آنجا که قاتل، جان مؤمنی را از میان زندگان خارج کرده است، بر او لازم است تا جانی مانند او را در میان آزادگان و ارد نماید، زیرا آزادکردن جانی از بردگی، مانند زنده کردن آن است، زیرا که برده در حکم مرده است، و بردگی از آثار کفر است، و کفر در حکم مرگ است. »
راههای دیگر آزادی بردگان در اسلام
اسلام علاوه بر موارد فوق به بهانههای مختلف پیروان خود را به آزادی بردگان تشویق کرده است، برای مثال:
1- آزادی بردگان بقصد قربت و عبادت: قرآن کریم در آیات متعدد آزادی بردگان را نوعی عبادت و تقرب به درگاه خداوند تلقی میکند، و برای آن اجر بزرگی در نظر میگیرد، و آنرا در ردیف غذا دادن به یتیمان و مسکینان در روز گرسنگی قلمداد میکند، در سورهی البلد میفرماید: «و مَا أَدْرَاكَ مَا الْعَقَبَةُ (12) فَكُّ رَقَبَةٍ (13) أَوْ إِطْعَامٌ فِی یوْمٍ ذِی مَسْغَبَةٍ (14) یتِیمًا ذَا مَقْرَبَةٍ (15) أَوْ مِسْكِینًا ذَا مَتْرَبَةٍ (16»[البلد: 12-16] یعنی: و تو چه دانى كه آن گردنه [سخت] چیست (12) بردهاى را آزادكردن (13) یا در روز گرسنگى طعامدادن (14) به یتیمى خویشاوند (15) یا بینوایى خاكنشین (16).
در همین راستا رسول خدا -صَلَّى اللَّهُ عَلَیهِ وسَلَّمَ- نیز در حدیثی در صحیح بخاری میفرمایند: « مَنْ أَعْتَقَ رَقَبَةً مُسْلِمَةً أَعْتَقَ اللَّهُ بِكُلِّ عُضْوٍ مِنْهُ عُضْوًا مِنْ النَّارِ» یعنی: کسی که بردهی مسلمانی را آزاد کند، خداوند در مقابل هر عضوی از آن برده، عضوی از او را از آتش جهنم آزاد میکند.
2- آزادی بردگان از طریق زكات: یکی از گروههای هشتگانه مستحق زکات، بردگانی هستند که درصدد بازخرید و آزادی خود هستند، که سهمی از زکات به آنها تعلق میگیرد، قرآن كریم میفرماید: « إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاء و الْمَسَاكِینِ و الْعَامِلِینَ عَلَیهَا و الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ و فِی الرِّقَابِ و الْغَارِمِینَ و فِی سَبِیلِ اللّهِ و ابْنِ السَّبِیلِ فَرِیضَةً مِّنَ اللّهِ و اللّهُ عَلِیمٌ حَكِیمٌ» [التوبة:60]«زكات فقط برای تهیدستان و بینوایان و كارگزاران آن و دلجوییشدگان و بردگان و و امداران و هزینه در راه خدا و در راه ماندگان است و فرضیهای الهی است و خداوند دانای فرزانه است. » و علاوه بر این، از منظر قرآنی یكی از و یژگیهای نیکوکاران هزینه كردن برای آزادی بردگان است. «وَالسَّآئِلِینَ و فِی الرِّقَابِ» (بقره:177).
3- آزادی بردگان از طریق مكاتبه: كتاب یا مكاتبه عقدی است كه بین آقا و برده منعقد میشود مبنی بر اینكه برده برای خود كار كند و در سررسیدهای معین، اقساط قیمت خود را به آقا بپردازد و در نهایت آزاد شود. قرآن كریم میفرماید: «وَالَّذِینَ یبْتَغُونَ الْكِتَابَ مِمَّا مَلَكَتْ أَیمَانُكُمْ فَكَاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِیهِمْ خَیراً و آتُوهُم مِّن مَّالِ اللَّهِ الَّذِی آتَاكُمْ» [النور: 33] «و از میان غلامانتان كسانى كه در صددند با قرارداد مكاتبه خود را آزاد كنند اگر در آنان خیرى مىیابید قرارداد بازخرید آنها را بنویسید و از آن مالى كه خدا به شما داده است به ایشان بدهید [تا تدریجاً خود را آزاد كنند]. »
4- آزادی بردگان از طریق تدبیر: تدبیر از دُبُر بمعنای «پشت» مشتق شده است، و این بدان معناست که آقا به بردهاش بگوید: "تو پس از مرگ من آزادی" که در این صورت بعد از مرگ آقایش آزاد میشود.
5- آزادی بردگان از طریق استیلاد: این حالت خاص کنیزان است، یعنی اگر آقا با کنیز خود عمل زناشویی انجام داد و از او صاحب فرزند شد، آقا دیگر حق فروش و بخشش کنیز خود را ندارد، و کنیز خودبخود بعد از مرگ آقایش آزاد میشود.
6- آزادی بردگان بطور جزیی: اگر کسی بخشی از بردهی خود را آزاد نماید، تمام آن برده آزاد میشود، جون آزادی تفکیک ناپذیر است، و قابل تجزیه نیست.
7- آزادی بردگان از طریق تملّک ارحام: اگر کسى مالک یکی از خویشاوندان خود شود (مانند پدر، مادر، خواهر، برادر و ... ) آن بنده آزاد خواهد شد.
سفارش به خوشرفتاری با بردگان
متأسفانه و قتی از بردهداری در اسلام نام بُرده میشود، اذهان بسیاری بسمت بردهداری در روم باستان و بردهداری اروپائیان در افریقا سَوق پیدا میکند، در حالی که بردهداری در اسلام فقط در اسم با آن بردهداری شبیه است، و در مسمی تفاوتهای زیادی دارد. برای مثال رسول خدا صَلَّى اللَّهُ عَلَیهِ و سَلَّمَ در مورد بردگان میفرمایند: «إِخْوَانُكُمْ خَوَلُكُمْ جَعَلَهُمْ اللَّهُ تَحْتَ أَیدِیكُمْ فَمَنْ كَانَ أَخُوهُ تَحْتَ یدِهِ فَلْیطْعِمْهُ مِمَّا یأْكُلُ و لْیلْبِسْهُ مِمَّا یلْبَسُ و لَا تُكَلِّفُوهُمْ مَا یغْلِبُهُمْ فَإِنْ كَلَّفْتُمُوهُمْ فَأَعِینُوهُمْ» [صحیح البخاری، کتاب الإیمان، حدیث 29]یعنی: «بردگان شما برادران شمایند، كه خداوند آنها را زیردستتان شما قرار داده است، كسی كه برادرش زیر دست اوست، میباید از همانچه كه خود میخورد به او بخوراند و از همانچه كه خود میپوشد به او بپوشاند و بر آنچه به آن توانایی ندارد او را و ادار نسازد، پس اگر چنین كرد او را یاری كند.»
با وجود همه این توضیحات اما همچنان سؤال اساسی بی جواب مانده است، سؤال اساسی این است:
چرا اسلام یكباره بردهداری را ریشه کن نکرد؟
گفتیم که اسلام در شرایطی پا به عرصه وجود نهاد که بردهداری بصورت فجیعترین شکل خود رواج داشت، پس اسلام در مقابل عمل انجام شدهای قرار گرفته بود که باید برای آن چارهای بیندیشد، و راه چاره را در آن دید که یکباره با نظام بردگی در گیر نشود بلکه ابتدا آنرا قانونمند به قوانین اسلام نماید، و سپس كم كم آنرا ریشه كن كند. این کار را بدو دلیل انجام نداد:
1- علت اول پایبندی به اصل سیاست گام به گام یا تدریجی بودن تشریع اسلامی است، مسألهای كه غالباً مورد توجه قرار نمىگیرد این است كه اگر نظام غلطى در بافت جامعهاى و ارد شود ریشه كن كردن آن احتیاج به زمان دارد، و هر حركت حساب نشده نتیجه معكوسى خواهد داشت، درست همانند انسانى كه به یك بیمارى خطرناك مبتلا شده و بیماریش كاملا پیشرفت نموده است، و یا شخص معتادى كه دهها سال به اعتیاد زشت خود خو گرفته، در اینگونه موارد حتما باید از « برنامههاى زمانبندى شده» استفاده كرد.
صریحتر بگوئیم: اگر اسلام طبق یك فرمان عمومى دستور مى داد همه بردگان موجود در آن را آزاد كنند، چه بسا بیشتر آنها تلف مى شدند، زیرا گاه نیمى از جامعه را بردگان تشكیل مى دادند، آنها نه كسب و كار مستقلى داشتند، و نه خانه و لانه و و سیلهاى براى ادامه زندگى.
اگر در یك روز و یك ساعت معین همه آزاد مى شدند یك جمعیت عظیم بیكار ظاهر مى گشت كه هم زندگى خودش با خطر مواجه بود و هم ممكن بود نظم جامعه را مختل كند، و به هنگامى كه محرومیت به او فشار مى آورد به همه جا حمله و ر شود و درگیرى و خونریزى به راه افتد.
اینجا است كه باید تدریجا آزاد شوند، و جذب جامعه گردند، نه جان خودشان به خطر بیفتد، و نه امنیت جامعه را به خطر اندازند، و اسلام درست این برنامه حساب شده را تعقیب كرد.
منتسكیو درباره رها ساختن دسته جمعى بردگان در یك زمان، چنین مىنویسد: «آزاد كردن عده بى شمارى از غلامان به و سیله و ضع یك قانون مخصوص، صلاح نیست؛ زیرا موجب اختلال نظم اقتصادى جامعه مىگردد و حتى معایب اجتماعى و سیاسى دارد. براى مثال در و لسینى چون غلامان آزاد شده حق رأى دادن در انتخابات را پیدا كرده بودند، حائز اكثریت گردیده و قانونى و ضع كردند كه به موجب آن، هر كس از افراد آزاد عروسى كند، یكى از غلامان آزاد شده باید در شب اول عروسى با دختر تازه عروس بخوابد و شب دوم او را تسلیم داماد كند! بنابراین آزاد كردن غلامان، باید تدریجى و همراه با فرهنگ سازىهاى لازم و مناسب باشد. براى مثال قانونگزار ممكن است اجازه دهد، غلامان از عواید كارهایشان خود را از ارباب خویش خریدارى نموده، و یا دوره غلامى را محدود كنند» (منتسكیو، روح القوانین، ص ۴۲۸، تهران: امیر كبیر، چاپ هفتم، ۱۳۵۵)
گوستاولوبون مىگوید: «از آنجایى كه بردگان از دیرزمان، تحت رقیت زیست كرده و در اثر زندگى طفیلى خود، بىتجربه و بىاستعداد بار آمدهاند. از این جهت اگر اسلام، همه آنها را یكباره از قید بردگى آزاد مىساخت، ممكن بود در اثر نداشتن تجربه كافى و لیاقت، قادر به تشكیل زندگى مستقل و اداره آن نباشند. در نتیجه مانند غلامان قدیم آمریكا - كه بعد از آزاد شدن بر اثر علت یاد شده، به كلى نیست و نابوده شدهاند - از بین مىرفتند». (گوستاولوبون، تمدن اسلام و عرب، ص ۴۸۲. )
با توجه به این تدابیر، و با عنایت به اینكه اسلام راه و رودی بردهداری را تنگ، و راه خروجی آنرا باز گذاشته بود، بدیهی است كه بردهداری خودبخود در مدت كوتاهی از بین میرفت، چون و قتی و رودی شما از خروجی تان كمتر باشد، بازده شما خواه ناخواه دركوتاه مدت به صفر خواهد رسید.
2- علت دوم اصل مقابله به مثل است، طبق آیهی:« و جَزَاء سَیئَةٍ سَیئَةٌ مِّثْلُهَا فَمَنْ عَفَا و أَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ إِنَّهُ لَا یحِبُّ الظَّالِمِینَ [الشورى:40] یعنی: كیفر بدى، مجازاتى است همانند آن؛ و هر كس عفو و اصلاح كند، پاداش او با خداست؛ خداوند ظالمان را دوست ندارد!» در آن زمان در حالی كه دشمن در طرف مقابل، نیروهای مسلمان را به اسارت میگرفت، و به طرز فجیعی آنها را به بردگی میكشاند، عقل و منطق و شرع حكم میكرد كه مسلمانان هم بعنوان یك اقدام بازدارنده و یا اهرم فشار، نیروهای دشمن را به بردگی بگیرند، اما مانند او با اسرایش رفتار نكنند، بلكه طوری رفتار كنند كه طرف مقابل تحت تأثیر قرار گیرد، و از بردگی او به عنوان یك فرصت برای آشنایی با دین جدید بهره بگیرند.
بردگى در دنیای امروز:
براستی بردگی یعنی چه؟ واقعیتِ بردگی آنست كه انسان تحت فرمان انسان دیگری در آید، و از خود اراده و اختیاری نداشته باشد. به عبارت دیگر بردگی یعنی سلب اراده و اختیار انسان بصورت كلی یا جزئی.
با توجه به این تعریف آیا میتوان گفت در عصر كنونی بردگی از جهان رخت بربسته و دیگر وجود خارجی ندارد؟
واقعیت این است كه در دنیای امروز بردگی نه تنها از جهان رخت برنبسته، بلكه به فجیعترین شكل خود وجود دارد، آنچه تغییر كرده شكل بردهداریست و نه درونمایهی بردهداری.
میتوان مراحل بردگی انسان از دوران باستان تا عصر حاضر را به چند دوره تقسیم نمود:
1- عصر بردگی فردی: این نوع بردگی از دوران نخستین بشر تا قرن نوزدهم ادامه داشت،
الغاى بردگى نخست از اروپا شروع شد، و امپراطورى انگلستان اولین كشور پیشقدم در الغاى بردگى بود، سپس در سایر كشورها از جمله آمریكا و آسیا گسترش یافت.
در انگلستان تا سال 1840 میلادى، و در فرانسه تا سال 1848، و در هلند تا سال 1863، و در آمریكا تا سال 1865 بردگى ادامه داشت، و سپس كنگره" بروكسل" ضمن اعلامیهاى تصمیم به الغاى بردگى در سراسر جهان گرفت، و این در سال 1890 بود (یعنى حدوداً صد و بیست سال قبل).
2- عصر بردگی جمعی یا عصر استعمار: این عصر كه درست بعد از عصر بردهداری فردی شروع میشود، زائیده رنسانس و انقلاب صنعتی در اروپا در نیمه قرن هیجدهم بود.
در این عصر كشورهای صنعتی مانند انگلستان كه برای راه اندازی چرخهای صنعت خود، نیاز به سوخت و مواد اولیه داشتند، بفكر تصرف كشورهای دیگر برای دستیابی به مواد اولیه و تهیه سوخت افتادند، از اینرو بردهداری بشكل سنتی دیگر برای آنها مقرون به صرفه نبود، چرا كه حالا كار بردگان را ماشین - با هزینه كمتر و سرعت بیشتر- انجام میداد، و از اینجا بود كه عصر استعمار (بردگی جمعی) شروع شد، و جالب است بدانیم امپراطورى انگلستان كه پیشقدم در الغاى بردگى فردی بود پیشقدم در استعمار جمعی نیز محسوب مى شود!.
درست است كه غربیها به اصطلاح پیشقدم در الغاى بردگى بودند، اما و قتى دقیقا مساله را بررسى مى كنیم مى بینیم بردگى نه تنها ریشه كن نشد، بلكه به صورت خطرناكتر و و حشتناكترى یعنى در شكل استعمار ملتها و بردگى مستعمرات آشكار گشت، بطورى كه هر قدر بردگى فردى رو به ضعف مى گذاشت بردگى دسته جمعى و استعمار قوى تر و نیرومندتر مى شد.
استعمار گران در مستعمرات خود در طول دوران استعمار جنایتهایی را مرتكب شدند كه قلم از بیان آن عاجز است، تا آنجا كه روی بردهداری فردی را سفید كردند.
3- عصر بردگی و كالتی: به مرور زمان، بردهداری دسته جمعی كاربری خود را از دست داد، چرا كه ملتهای تحت استعمار به چنان رشد و آگاهی رسیدند كه در مقابل استعمارگران بیگانه مقاومت كردند، و آنها را از كشورهای خود بیرون راندند، خود استعمار گران نیز بدین نتیجه رسیدند كه حضور مستمر آنان در كشورهای تحت استعمار برایشان گران تمام میشود، چرا كه حضور آنها حس بیگانه ستیزی ملتها را تحریك میكند، و آنها را به مقاومت و ادار میكند، لذا بسیاری از آنها بدون مقاومت چندانی به استعمار پایان دادند، و به این ملتها باصطلاح استقلال بخشیدند، و ملتها نیز به این استقلال نمادین دل خوش كردند.
استعمار گرچه بصورت ظاهری به استعمار این كشورها پایان داد، اما تحولی در اسلوب بردهداری بوجود آورد، بدین ترتیب كه در این كشورها كسانی را از میان ملت بعنوان رهبران استقلال و رؤسای جمهور برگزید، و آنها را برگُرده ملت سوار كرد، این افراد در شكل ظاهری مانند مردم و از خود مردم بودند، اما در تفكر و اندیشه غربزده و و ابسته به استعمار بودند، و به او و فاداری داشتند، و به و كالت از طرف او، فرمان ارباب را مو به مو اجرا میكردند.
استعمار با اقدام به این كار، دو هدف را دنبال میكرد:
اول اینكه: از آنجا كه خود استعمار مستقیما در پروسه بردهداری دخیل نبود، و نوكران به وكالت از او، این كار را انجام میدادند، لذا براحتی و بدون هیچ دردسری به منافع استعماری خود دست مییافت، و ملتها را غارت و چپاول میكرد، و اگر كسی هم اعتراض میكرد با مشت آهنین و كیل مواجه میشد.
دوم اینكه: استعمار به خاطر دوری از صحنه بردگی، حس بیگانه ستیزی مردم را تحریك نمیكرد، لذا ملتها در مقابل او قرار نمیگرفتند، و هیچگونه هزینه جانی و مالی را متحمل نمیشد، و ملتها نیز به خیال باطل فكر میكردند كه استقلال پیدا كردهاند و به حقوق خود دست یافتهاند، غافل از اینكه و كیل خودی استعمار، مأموریت استعمار را بخوبی انجام میدهد.
به عبارت دیگر،ملت مانند گلهی گوسفند بردهی و كیل بود، و او با دیكتاتوری تمام بر ملت حكومت میكرد، و وكیل نیز برده استعمار، و این معنای بردهداری و كالتی است.
متأسفانه در عصر كنونی ما درعهد بردهداری و كالتی بسر میبریم، عصری كه در آن حاكمان دیكتاتور بوكالت از جانب اربابان خود، بر كشورهای جهان سوم و بخصوص بر كشورهای اسلامی حكومت میكنند، و در راستای منافع اربابان خود میكوشند.
كشورهای اسلامی و جهان سومی به مثابه زندان بزرگی اند كه زندانبانان آن حكام این كشورها، و اربابان آن كشورهای استعماری غربی اند، و شاید بدین خاطر است كه زندانیان این زندان بزرگ، برای فرار از آن، و دستیابی به زندگی شرافتمندانه تر، اقامت درغربت را بر اقامت در و طن (زندان) ترجیح میدهند، و فوج فوج بسوی كشورهای غربی كوچ میكنند.
4- عصر بردگی فراگیر یا عصر جهانی شدن: پدیده جهانی شدن یا (Globalization) یكی دیگر از اشكال بردگی در عصر حاضر است كه در سالهای اخیر مطرح شده است، این پدیده در صدد تحمیل تمام نمادهای تمدن غربی و بویژه امریكایی بر ملتهای جهان، و مسخ هویت فرهنگی و اعتقادی ملتهاست.
جهانی شدن كه در حوزههای اقتصاد، سیاست، اجتماع، فرهنگ، زبان، و ... و ارد میشود، در صدد آنست تا بصورت فراگیر ملتهای جهان را بزیر یوغ ارزشهای امریكایی در آورد، و هویت ملتها را مسخ نماید.
مقایسهای بین نظام اسیران جنگی در اسلام و قوانین امروز
قبلا گفتیم اسلام برای حل معضل اسیران جنگی، چهار گزینه را در پیش روی دولت اسلامی قرار میدهد، كه یكی از این گزینهها برده كردن اسیر جنگی است. اسلام با اعدام، تبعید، زندان و كار در اردوگاههای كار اجباری اسیران جنگی موافق نیست چون هدفش نابودسازی دشمنانش نیست، بلکه هدایت و اصلاح است. در واقع اسلام در صدد آن بوده تا از نظام بردهداری تحمیلی، تا زمان الغای كامل آن، استفاده بهینه نماید، بدین شكل که اسیران در بین خانوادههای مسلمان پخش شوند و تحت ضوابط و شرایطی که به نفع خود آنها مقرر شده، به تدریج در بدنه جامعه اسلامی قرار بگیرند، و روحاً و فکراً و عملاً جذب جامعه اسلامی گردند.
ابعاد استفاده بهینه اسلام از نظام بردهداری را میتوان در نقاط زیر خلاصه كرد:
الف- اسیر بخاطر ارتباط تنگاتنگ با خانوادههای مسلمان، میتوانست از نزدیك با اسلام و مسلمانان آشنا شود، و بسیاری از آموزههای اسلام را فرا گیرد.
ب- دیدگاه منفی اسیر نسبت به اسلام و مسلمانان تعدیل میشد و در موارد بسیاری در جهت مثبت تغییر میكرد.
ج- نیازهای مادی، معنوی و عاطفی اسیر تأمین میشد، و مانند عضوی از أعضای خانواده بحساب میآمد. (شبیه نظام فوستر(Fosterage) در كشورهای اروپایی)
بسیاری از فرزانگان و دانشمندان بزرگ مسلمان كه جهان اسلام مدیون خدمات علمی و فكری آنانست از دل چنین نظامی بیرون آمدهاند، این برده زادگان بزرگ با تربیت یافتن در خانوادههای مسلمان توانستند از چشمه زلال اسلام بهره بجویند، و از نزدیك شاهد پیامهای حیاتبخش اسلام باشند، و تا آنجا پیش رفتند كه از آقایان خود در علم و فضل پیشی جستند، و چراغهایی بر فراز راه امت اسلامی شدند. (بلال حبشی، سالم مولی ابوحذیفه، طارق بن زیاد، موسی بن نُصَیر، بخاری، حسن بصری، ابوحنیفه، ابن سیرین، و ... . نمونههایی از محصولات این نظامند)
حال این نظام را مقایسه كنید با نظام نگهداری اسرای جنگی در عصر حاضر در اردوگاههای اسَرا، جایی كه اسیر در یك زندانی بزرگ بنام اردوگاه، نگهداری میشود، ارتباط او با جهان خارج قطع میشود، به بیگاری گرفته میشود، و در انتظار لحظه آزادی، با یك سرنوشت نامعلوم دست و پنجه نرم میكند، و در محاسبات بین المللی به فراموشی سپرده میشود!
البته این در صورتی است كه با اسیر كاملا انسانی رفتار شود، و مورد آزار و أذیت روحی و جسمی قرار نگیرد، و حقوق او كاملاً رعایت شود.
این است و ضعیت نگهداری أسراء در عصر حاضر كه متأسفانه با وجود تأكیدات فراوان قوانین بین الملل و منشور حقوق بشر مبنی بر خوشرفتاری با اسیران جنگی، كمتر دولتی خود را ملزم به رعایت این قوانین میداند، و اسرای جنگی در عصر حاضر بسیار فجیعتر از عصر بردهداری رومانی مورد آزار و أذیت و نقض حقوق مسلَّم بشر واقع میشوند. (اردوگاه زندانیان گوانتانامو شاهدی بر این مدعاست)
نظام تَسَرِّی یا نظام كنیز داری
سؤال دیگری كه در اینجا بسیار خودنمایی میكند، این است كه چرا اسلام به مسلمانان اجازه داده كه كنیز زن داشته باشند، و بتوانند با آنان ارتباط جنسی برقرار كنند؟
ناگفته پیداست كه اسلام همانطور كه مبتكر نظام بردهداری نبوده، مبتكر نظام كنیزداری هم نبوده است، بلكه نظام كنیز داری از بطن نظام بردهداری بوجود آمده است، یا به عبارت دیگر كنیز داری همان بردهداریست اما از نوع مؤنث.
به بیان دیگر همان دلایلی كه برای بردهداری ذكر شد، برای كنیزداری هم صادق است، باضافه اینكه و قتی یك زن به اسارت گرفته میشود، اگر بدون قوانین و ضوابط در جامعه رها شود، ممكن است توسط هر كسی مورد سوء استفاده واقع شود، كه در این صورت هم جامعه دچار فساد و فحشاء میگردد، و هم خود زن اسیر مورد آزار و اذیت واقع میشود.
در چنین شرایطی گرچه اسلام به مالك اجازه داده تا از كنیز خود كام بگیرد، اما برای كام گرفتن شرایط و ضوابطی قرار داده، كه با رعایت این شرایط، تفاوت كنیزداری با ازدواج شرعی تنها در عقد ازدواج است، و بس، و كنیز پس از همبستری با آقای خود و باردار شدن، تا حدود زیادی از مزایای یك همسر قانونی برخوردار میشود.
پس مقصود از كنیزداری صرفاً عیاشی و اشباع بی قید و شرط غریزه مرد نیست، بلكه در كنار آن اسلام در صدد است تا درجه كنیز را تا مرز درجهی زن آزاد بالا ببرد. جالب است بدانیم در طول تاریخ اسلام، مادرِ اكثریت قریب به اتفاق خلفای عباسی، عثمانی و اموی، از كنیزان بودهاند.
علاوه بر این، اسلام بمحض مالك شدن كنیز، آمیزش با او را جایز نمیشمارد، بلكه باید مانند همسر شرعی، برای كنیز نیز زمینه سازیهایی صورت بگیرد، فقهای احناف برای تحقق این امر دو شرط را لازم میدانند:
نخست: تحصین، و منظور از تحصین این است كه همانند همسر شرعی، برای كنیز منزل خاصی در نظر گرفته شود.
دوم: آمیزش جنسی، تا از این طریق غریزه جنسی كنیز اشباع گردد، و عفتش حفظ شود، پس و قتی مالك با كنیز خود همبستر شد، درست نیست كه او را به ازدواج بردهای دیگر در آورد، یا كسی غیر از مالكش از او كام گیرد.
از آنجا كه محدودیتهای كنیز بیش از زنان آزاد است، لذا اسلام این امر را مورد عنایت قرار داده، و برخی تكالیف را به كنیزان و بردگان تخفیف داده و یا از آنان ساقط كرده است، ازجمله:
1- عدهی كنیز (چه عدهی طلاق چه عدهی و فات)، نصف عدهی زن آزاد است.
2- طلاق كنیز بجای سه طلاق، دوطلاق است.
3- حد كنیز در زنای محصنه یا غیر محصنه، نصف حد زن آزاد است، بعلاوه حد رجم از كنیز ساقط است.
4- درحجاب و پوشیدن عورت، به كنیز تخفیف داده شده و عورتش مانند مردان، بین ناف تا زانو است، یعنی مثلا در نماز تنها لازم است بین ناف تا زانویش را بپوشاند.
در عصر حاضر، عصر حقوق بشر و كنوانسیونهای بین المللی، گرچه كنیزداری به شكل سنتی از جهان رخت بر بسته، اما نوعی تجارت انسان در جهان امروز رایج شده كه كمتراز كنیز داری دنیای قدیم نیست، و از آن به "بردهداری سفید" و یا "تجارت جنسی یا سكس" یاد میشود، و ظاهراً منافاتی با حقوق بشر و آزادی زنان ندارد.
این تجارت كه سود آورترین تجارت، بعد از تجارت مواد مخدر بشمار میرود، طی آن میلیونها زن و دختر فقیر و نگون بخت از كشورهای جهان سوم و در حال توسعه، توسط قاچاقچیان انسان با وعدههای فریبنده و بامید زندگی بهتر، به تاجران جنسی فروخته میشوند، مقصد نهایی این زنان، كشورهای ثروتمند اروپایی، امریكایی و آسیایی است، و كاربری آنها تنها و تنها برای خوشگذرانی و عیاشی ثروتمندان بی درد و جویندگان سكس است.
خیلی ذهنتان به طرف كشورهایی چون فلیپین، بنگلادش، هند، پاكستان، سری لانكا و ... نرود، این كشورها جای خود را دارد، عمده این زنان، از كشورهای اروپای شرقی و خاورمیانه به كشورهای ثروتمند قاچاق شده، و بصورت سفارشی به افراد متمول و یا به فاحشهخانهها، فروخته میشوند، و رفتاری كه با آنها میشود، گاهی بمراتب بدتر از رفتار با بردگان دنیای قدیم است.
امروزه صنعت توریسم با صنعت سكس پیوند ناگسستنی پیدا كرده است، بیاد دارم چند سال پیش رادیو بی بی سی طی گزارشی آمار زنان و دخترانی كه فقط از اروپای شرقی برای تجارت سكس قاچاق میشوند، 5/2 میلیون نفر در سال برآورد كرده بود، میتوان انتظار داشت كه این آمار در حال حاضر بمراتب بیشتر شده باشد.
براستی چه رازی در كار است كه اسلامی كه 1400 سال پیش، بردهداری بر او تحمیل شده، و تمام تلاش خود را در جهت الغای نهایی آن انجام داده، و اكنون هم عملاً در عالم اسلامی وجود خارجی ندارد، مورد ظلم و بی مهری واقع میشود، اما چشمها به روی بردهداری مدرن و تجارت سكس بسته میشود، و از كنار آن با بی اعتنایی عبور میشود؟
اشتباه كار كجاست؟
سؤال: اگر چنین است كه بیان شد، پس چرا تاریخ اسلام خلاف این قضیه را ثابت كرده، و ما نه تنها در تاریخ اسلام شاهد ریشه كن كردن بردهداری نیستیم، بلكه برعكس شاهد رواج روزافزون بازار بردهداری و برده فروشی در ممالك اسلامی بودهایم؟
واقعیت این است كه اسلام چیزی است و تاریخ اسلام چیزی دیگر، و شاید منصفانه نباشد هر آنچه در تاریخ اسلام بوقوع پیوسته، به اسلام نسبت داده شود. مگر ما بخشی از تاریخ اسلام نیستیم؟ آیا منصفانه است آیندگان، عملكرد ما را به حساب اسلام بگذارند؟
اگر انصاف نیست كه بردهداری و فجایع تاریخ اروپا و جهان غرب را به حساب دین مسیح بگذاریم، بهمان دلیل منصفانه نیست كه عملكرد مسلمانان در ترویج بردهداری را به حساب اسلام گذاشت.
اشتباه دیگری كه در این زمینه از ما سر میزند، این است كه خیلی اوقات ما با ذهنیت زمانی و مكانی خود در باره گذشتگان قضاوت میكنیم و با معیارهای پذیرفته شده ذهنی عصر خود به گذشتگان میتازیم، غافل از اینكه معیارها و شرایط كنونی زمانی و مكانی ما ممكن است در زمان و یا مكان دیگر پذیرفته شده نباشد.
برای روشن شدن مطلب مثالی میزنم: بسیار شنیدهایم كه گفته میشود چرا پیامبر اسلام در سن 53 سالگی با دختر كم سن و سالی كه با او تفاوت سنی بالایی داشت، ازدواج كرد؟
متأسفانه كسی كه این سؤال را مطرح میكند دچار همین اشتباه شده و از شرایط زمانی و مكانی زمان پیامبر در شبه جزیره عربستان غفلت كرده است، لذا با ذهنیت زمانی و مكانی خود، در مورد این قضیه قضاوت میكند.
اگر بپذیریم كه پیامبر جزیی از جامعه زمان خود، و پایبند به آداب و رسوم زمان خود بوده است(البته باستثنای عادات و رسومی كه با شرع مغایرت دارد)، و اگر بپذیریم كه این عادات و رسوم، بخشی از عادات مردم در شبه جزیره عربستان بوده، بطوری كه این عمل در جامعه آنزمان عیب به حساب نمیآمده، و حتی سرسخت ترین دشمنان پیامبر كه بدنبال كوچكترین نقطه ضعف او بودند، این عمل را به عنوان نقطه ضعف تلقی نمیكردند، و اگر بپذیریم كه آن دختر كم سن و سال كه عائشه صدیقهΙباشد نه تنها كوچكترین اعتراضی به این و صلت نداشته، بلكه با طیب خاطر آنرا پذیرفته و به آن افتخار هم میكرده است، و اگر بپذیریم كه این و صلت یك ازدواج بوده، و نه یك كامرانی زودگذر و مؤقت، آنوقت متوجه خواهیم شد كه ما در قضاوت خود چقدر اشتباه میكنیم.
وانگهی با توجه به شرایط فوق، واقعاً عیب این كار در چیست؟ جامعه آنزمان آنرا قبول داشته، طرفین قضیه هم آنرا با طیب خاطر قبول داشتهاند، مشكلی هم در این میان پیش نیامده است، در نهایت این موضوع یك مسأله كاملاً عرفی است، كه جنبه تشریعی ندارد، و كسی هم نگفته كه مثلا ازدواج یك مرد پنجاه شصت ساله با یك دختر كم سن و سال مستحب است، چون اگر كسی قائل به این قضیه باشد؛ باید عكس قضیه را هم بپذیرد؛ یعنی قائل به این باشد كه ازدواج یك مرد 25 ساله با یك زن 40 ساله مستحب است!!!!
پس عیب در آنجا نیست، عیب در نگاه ماست، كه متأثر از شرایط خودمان است، پارادوكس این مسأله زمانی بیشتر روشن میشود كه غربیانی كه این عمل پیامبر اسلام را تقبیح میكنند، براحتی به یك دختر ده- دوازده ساله اجازه میدهند، تا با رضایت خود با هر مردی سكس داشته باشد، و این عمل را نه تنها شنیع نمیدانند، بلكه آنرا حقی از حقوق بشر میدانند. اما مبادا همان دختر در همان سن ازدواج كند، دنیا را كن فیكون میكنند! چرا؟ چون با شرایط فرهنگی زمان و مكان خود به قضیه نگاه میكنند.
این از لحاظ شرایط زمانی، اما مثالی هم بزنم از لحاظ شرایط مكانی: بسیاری از ما ایرانیان و قتی به كشورهای دیگر و بخصوص كشورهای جهان سومی سفر میكنیم، و عادات و رسوم آنها را میبینیم، آنها را ملتی بی فرهنگ قلمداد میكنیم! چرا؟ چون ما با معیارهای فرهنگی خودمان در مورد آنها قضاوت میكنیم، و میپنداریم كه آنها بی فرهنگ و ما با فرهنگیم!! در حالی كه آنچیزی كه ما آنرا بی فرهنگی میپنداریم، از دیدگاه آنان عین فرهنگ است!!
البته عكس این مسأله هم صادق است، یعنی آنها هم بسیاری از آداب و رسوم ما را بی فرهنگی میپندارند، چون از پشت عینك فرهنگ خود به فرهنگ ما نگاه میكنند.
این مقدمه را از آن جهت عرض كردم تا بیان كنم كه نگاه ما به بردهداری متأثر از شرایط زمانی و مكانی عصر حاضر است، بطور مثال اگر ما 200 یا 300 یا 1000 سال پیش زندگی میكردیم این مسأله را نه تنها غیر معمول نمیدیدیم، بلكه آنرا امری كاملا طبیعی میپنداشتیم، كه نبود آن باعث اختلال در حركت جامعه میشود.
شاید نگاه پیشینیان ما هم تا حد زیادی متأثر از نگاه عصر خودشان بوده است، و اگر ما با این دید به آنها نگاه كنیم، شاید تا اندازهای آنها را معذور بداریم، و منصفانهتر در مورد آنان قضاوت كنیم.
نظرات